افسانه صورفلکی
علمی-اجتماعی
پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, :: 19:53 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

    در زمان قديم پادشاه آرگوس كه نامش اكرسيوس بود دختري زيبا به نام دنائي داشت .دنائي صاحب پسري  به نام پرسیوس شد و

 

قبل از آن كه نوه اكرسيوس يعني پرسیوس به دنيا بيايد زن جادوگري به او گفته بودكه به دست نوه اش كشته خواهد شد و تاج و

 

تختش به دست نوه اش خواهد افتاد ، به همين خاطر وقتي كه پادشاه شنيد كه دخترش دنائي پسري به دنيا آورده است دستور داد

 

كه دختر و فرزندش را در صندوق گذاشته و آنها را در دريا بيندازند كه طعمه ماهيان شوند .   

 

پس از چند روزي آب دريا صندوق حامل مادر و پسر را به نزديكيها ي جزيره سريفوس راند و از قضا مرد ماهگيري صندوق

 

رااز آب گرفت و پرسیوس و دنائي را نجات داد. اين مرد ماهيگير برادر پوليدكس حكمران جزيره بود كه وقتي حاكم جزيره سالها

 

بعد دنا ئي را ديد تصميم گرفت با او ازدواج كند ، اما دنا ئي زيبا كه مادر  پرسیوس جوان بود نپذيرفت و حكمران جزيره در

 

مقابل اين سر سختي دنائي ناچار دستور داد كه پرسیوس را به سفر  خطرناكي بفرستد . پوليدكس دستور داد كه پرسیوس به

 

مسافرتي برود و مدوس را كه يكي از غو لاني بود كه نيمي زن و نيمي اژدهاست بكشد و سر او را برايش بياورد .

 

     مدوس در عهد خود روزگاري دختر زيبايي بود و به علت آن كه به منيروا الهه زيبايي اهانت كرده بود منيروا او را نفرين

 

كردو او را تبديل به غولي نمود كه نيمش زن و نيم ديگرش اژدها شده بود موهاي سر اين اژدها يا مدوس تبديل به مارهايي

 

زهرناك شدند كه از اطراف سرش آويخته بود و هركس به صورت مدوس نگاه مي كرد ناگهان تبديل به سنگ مي شد .

 

    وقتي پرسیوس عازم اين ماموريت شد چون جوان خوش قلبي بود خدايان به او عنايت داشتند در اين ماموريت خطرناك

 

پلوتون يكي از خدايان كلاه خودي را به او داد  كه در هنگام خطر غيب مي شد . مركوري خداي پيك و فرستادگان به او كفش

 

بالدار هديه داد و آتنا خداي خرد و انديشه به او سپري داد كه صيقل شده بود و مانند آيينه مي درخشيد و او را در مقابل دشمنان

 

حفظ مي كرد .

     

وقتي كه پرسیوس براي كشتن مدوس رفت مي دانست كه جاي او را فقط سه پير زني مي دانند كه هر سه نفر آنها فقط با

 

يك چشم به نوبت زندگي مي كنند . پرسیوس به سراغ اين زنان رفت و با زرنگي و حيله خود چشم منحصر به فرد آنها را در

 

هنگامي كه مي خواستند معاوضه كنند از آنها ربود و از آنها خواست كه جايگاه مدوس را به او نشان دهند ، در غير اين

 

صورت چشم را به آنها باز نخواهد گردانيد . پرسیوس به اين ترتيب آدرس مدوس را از آنها گرفت و به محل او شتافت و

 

از پير زنان دستور گرفت كه صورت مدوس را بايد در صيقل آيينه وار سپر خود ببيند در غير اين صورت تبديل به سنگ

 

خواهد شد .

 

      پرسیوس با ياري و كمك خدايان مدوس را كشت و هنگامي كه از فضاي بالاي زمين آفريقا با سرعت مي گذشت ،

 

قطره هاي خون گردن مدوس به زمين مي چكيد و تبديل به مارهاي زهرناكي شد كه امروزه اين مارها در صحراي آفريقا

 

زندگي مي كنند .

 

      پرسیوس در هنگام بازگشت به اطلس خدايي كه آسمان را بر دوش نگه داشته بود ، رسيد و اطلس از او خواست كه او را

 

سنگ كند ، اطلس با ديدن صورت مدوس تبديل به سنگ شد و به كوههاي عظيم و پر برف آفريقا تبديل شد .

     

      پرسیوس در نزديكيهاي ساحل درياي آفريقا به دختري رسيد كه دست و پاي او را به زنجير بسته بودند . اين دختر كه

 

نامش آندرو مديا بود دختر سقوس خداي خدايان ( زئوس ) و نامادريش كاسيوپيا بود كه كاسيو پيا به زيبايي آندرومديا حسادت

 

كرد و مي خواست او را قرباني اژدهاي دريا كند . در همان زمان كه پرسیوس به نزديك دختر رسيد جانور هيولاي دريا از

 

ميان امواج سهمگين  بيرون آمد و هنگامي كه مي خواست آندرو مديا را ببلعد ، پرسیوس سر بريده مدوس را به او نشان داد

 

و هيولا تبديل به سنگ شد . پرسیوس آندرومديا را نجات داد و به نزد پدرش برد . زئوس كشور را به پرسیوس بخشيد .

 

پرسیوس با آندرومديا ازدواج كرد و به نزد پوليدوكس بازگشتند ، اما پوليدوكس سخنان پرسیوس را باور نكرد و از او

 

خواست تا سر مدوس را به او نشان دهد . پرسیوس به اصرار او سر بريده مدوس را به او نشان داد و پوليدوكس و

 

همراهانش تبديل به سنگ شدند .

   

  زماني كه پرسیوس به ارگوس بازگشت ، ديد كه پدر بزرگش اسير دشمنان است و بازحمت زياد او را از زندان نجات

 

داد و روزي كه با او به ورزش پرتاب نيزه مشغول بود ،‌ناگهان نيزه اش به پدر بزرگش خورد و او را كشت . پس از كشتن

 

پدر بزرگش پرسیوس از زئوس خداي خدايان خواست كه او را در اثر اين اشتباه به آسمان ببرد و خود و همسرش را به

 

جاودانگي پيوند دهد .

    

        اكنون اين قهرمانان افسانه اي شبها در آسمان هستند  كه به دور ستاره قطبي مي چرخند . شبها صورت فلكي سقوس و

 

كاسيوپيا يا ذات الكرسي ، اژدها يا تنين ،‌آندرومديا يا زن به زنجير بسته شده را مي بينيم كه اندكي پايين تر از اين صورتهاي

 

فلكي پرسیوس در حالي كه سر غول مدوس را در دست دارد به صورت افسانه خدايان درآمده است ، ستاره راس الغول همان

 

ستاره سر مدوس است كه شبها در آسمان به زيبايي و قشنگي خاصي مي درخشد ،مي گويند راه شيري آثار گردو غبار پاي

 

 اسب پرسیوس است .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





    درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.
    آخرین مطالب
    آرشيو وبلاگ
    پیوندهای روزانه
    پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی-اجتماعی و آدرس shamila.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





    نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 298
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 350
بازدید ماه : 1971
بازدید کل : 3548679
تعداد مطالب : 14893
تعداد نظرات : 281
تعداد آنلاین : 1

<>